loading...

آئین مستان

روضه پنجم محرم,متن مداحی پنجم محرم,مداحی پنجم محرم,متن روضه عبدالله بن حسن,روضه عبدالله بن حسن,عبدالله بن حسن,,متن مداحی عبدالله بن حسن,مداحی عبدالله بن حسن,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 569 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

نرو عمه برگرد اگر میتوانی

توخیلی عزیزی، توهم نوجوانی

ببین حمله ی نیزه وسنگها را

مرا تا کجا باخودت میکشانی؟

ببین عمه تنهاست مَحرم ندارد

تو مَردی و باید کنارم بمانی

بمان تا که از مجتبایم بماند

برای دلم یادگاری نشانی

خدایی نکرده اگر برنگردی

اگر بشکند از تو ابرو کمانی

نرو ت انبینی تو از روی نیزه

که کارم شده با سنان هم زبانی

به قلبم تو خنجر نزن دست بردار

نمانده دگر در گلو استخوانی

گریه تو ببر حرم حسین،آی ناموس دارها!... برای چی گفت: داری خون دل به من میدی برگرد ...اگر من تنها بشم چی میشه؟...

منو بزم شامات و دروازه ی ساعات

منو یک یهودی و تکه پرانی

برو بی حیا دست بردار از ما

نگاهه خودت راکجا میکشانی؟

پابرهنه شد و به میدان زد

داد میزد عمو رسیدم من

دست من هست پس نَبُر دیگر

تیغ زیر گلو رسیدم من

تا می آیم غریب لب تشنه

باخدا درد دل مفصل کن

بامناجات گوشه گودال

نیزه ها را کمی معطل کن

چقدر دیر آمدم تیغی 

بوسه بر دست مهربانت زد

قاری خوش صدای آل الله

چه کسی نیزه بردهانت زد؟

آه چند خط شکسته ممتد

شکل زخم عمیق پیشانی

بی علمدار بودن خیمه

علت اصلی پریشانی

نیزه های شکسته می بینم

لب گودال و داخل گودال

چادر زینبِ تو خاکی شد

روی تل مقابل گودال

برق یک شیء آهنین دیدم

کاسه ی آب شاید آوردن

نه عموجان خیال خامی بود

تازه یک خنجر بد آوردن....

دشنه ای کُند میرسد از راه

نیت کشتن تو را دارد

چقدر زخم خورده ای ،ای وای؟

خواهرت خیمه بوریا دارد

آقاجان به صبرعمه ات زینب

به دل مضطر عمه ات زینب

سایه ی چکمه ای مرا ترساند

حق بده خصلت یتیم این است

صحنه ی غارت عبای شما

حول وحوش هزار ونهصد بود

زخمهای تو را شمردم من

احتیاجی به تیر حرمله نیست

ای عموی غریب ،مُردم من

عمو رسیدم و دیدم چقدر بلوا  بود

سر تصاحب عمامه ی تو دعوا بود

به سختی از وسط میدان گذر کردم

هزارمرتبه شکر خدا کمی جا بود

ثواب نحر گلویت...تعارفی شده بود

سر زبان همه،بفرما بود

عمو چقدر لب خشکتان ترک دارد

چه خوب میشد اگر مشک آب سقا بود

زنی خمیده عمو...رد شد از لب گودال

نگاه کن نکند ،مادر تو زهرا بود

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 926 زمان : نظرات (0)

عموجونم، عموجونم....

تا افتادی دویدم من

دویدم دیر رسیدم من

مثِ بابام توی کوچه

خیلی چیزا رو دیدم من

گرد و خاکی که برپا شد

هوای دشت ‌و مِه کرده

چکمه‌ها و سُم اسبا

عمو جِسمت رو لِه کرده

دیدم که...

با چکمه جسم پاکِت‌و برگردوند

باخنده‌هاش دل منو میسوزوند

دارم میمیرم

کاش می‌شد..

یه جوری می‌گرفتم اون خنجر رو

یه جوری می‌رسیدم اون پیکر رو ...

بغل بگیرم

عموجونم، عموجونم....

عمو هرکاری کردم که

سپرِ تو بشه دستم

مثِ بابام توی کوچه

نتونستم نتونستم

بابامم روی پا ایستاد

ولی دست از سرش رد شد

سیلی به مادرت خورد و

برا بابام چقدر بد شد

می‌خواستیم....

سپر بشیم ولی نشد شرمنده

بازم مثل مدینه شد شرمنده

عمو حلال کن

شرمنده...

شدیم من و باباجونم از زهرا

اون از مدینه و اینم از اینجا

عمو حلال کن

عموجونم، عموجونم....

همه‌ی دلخوشیم اینه

لااقل غرق تو خونم

مثِ بابام پس از کوچه

دیگه زنده نمیمونم

خوبه میرم نمی‌بینم

قاتلت داره میخنده

نمی‌بینم که نامحرم

دست عمه‌م رو میبنده

بابام که.....

مغیره رو تو کوچه میدید میمرد

نمیدونم چه جوری طاقت آورد

خدا میدونه

بعد از تو....

چه‌جور سرت رو روی نی می‌دیدم

حرم رو توی بزم مِی می‌دیدم

خدا میدونه

عموجونم، عموجونم....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 525 زمان : نظرات (0)

تا که تو را در وسط معرکه دیدم

تا دم گودال سراسیمه دویدم

رد شدم از بین عدو آمدم اینجا

با چه مکافاتی کنار تو رسیدم

اومدم اینجا چون که هوایی توام

تا که بگم از دل من فدایی توام

مثل داداشم منم ابن الحسن

ای عمو یار مجتبایی توام

هر کسی آمد ته گودال تو را زد

گو که سنان بر دهنت نیزه چرا زد

آنکه نشست روی تنت پست ترین بود

خنجر خود را ز گلو نه زقفا زد

من به فدای زخمای روی تنت

عمه نبینه روی خاکه بدنت

این چه بلایی بود که اومد سر تو

پیرهن خونی میشه آخر کفنت

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 524 زمان : نظرات (0)

غریب گیر آوردی مگه عموی منو

آخه شایدم ندیدی اون روی منو

هنوز من نمردم عمومو دوره کنی

هنوز زوده بشناسی غیرت حسنو

والله تا آخر عمرم باهاشم

تنها بمونه مگه من مرده باشم

دلم پیش بابامه، که جونم رو دستامه

لا افارغ عمی فقط ذکر لبهامه

حسین جانم حسین جانم

عمو اومدم خودم فدای تو بشم

فدای تموم غصه های تو بشم

دیدم قاتلت داره با خنجر میرسه

شنیدم داره صدای مادر میرسه

از خیمه اومده این آخرین یار

بعد از اباالفضل منم واست علمدار

توقلبم پر از آهه با عمری که کوتاهه

رو دست تو جون میدم منم مثل شیش ماهه

حسین جانم حسین جانم

حسن جانم حسن جانم

شده قتلگاه ام شبیه کوچه عمو

برام بازم از روضهء مدینه بگو

ببین توی قلبم یه دنیا درده عمو

بگو میخ در با سینه چه کرده عمو

بابا تو سن من موهاش سفید شد

توی جوونی چرا مادر شهید شد

غمت رو دلم آوار بگو از در و دیوار

از اون رد خونی که مونده بود روی مسمار

حسین جانم حسین جانم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 376 زمان : نظرات (0)

چقدر شلوغِ گودال،لرزه رو تنم نشسته

یه تنِ زخمیِ بینِ، این همه نیزه شکسته

دوست دارم برم تو گودال،بغلِ عمو بمیرم

همین هم بسِ برا من،جلو یه تیرو بگیرم

کاشکی می شد که،عمه نبینه

میخواد بشینه قاتل رو سینه

ای وای باورم نمیشه

انگار شمرِ که رسیده

بین ناله های زهرا

قاتل خنجر رو کشیده

واویلا صدای هَل مِن ناصرِ

واویلا عموم شده مُحاصرِ

دستش رو کشید،هر چی ابی عبدالله سفارش کرده بود،زینب! این بچه رو مواظب باش،من بزرگش کردم،این بچه از یک سالگی تو بغلِ منِ،این داداشِ قاسمِ،قاسمیِ که سیزده سالکی بگه:"اَحلی مِنَ العسل" این بچه هم خون داداشم حسن تو رگاشِ،این امانتِ،این یتیمِ...

ابی عبدالله،" رَبیعَ الْاَیْتامِ" یه جوری رو یتیم حساسِ،که رو بچه ی خودش حساس نیست...لذا وقتی دستش رو کشید،دوید وسط میدون از لای اسب ها و شمشیرها، نمیدونم خودش رو چه جور رسوند گودال،فقط همین رو میدونم تا رسید،دید سر عمو تو دستِ قاتلِ،دید الانِ که شمشیر بالا رفتِ و پایین بیاد،سر از بدنِ عمو جدا کنه،یه بچه ی یازده ساله،مگه چقدر بازو داره،دستش چه اندازه است؟ بلند کرد دستش رو،دید کاری نمیتونه بکنه،نه سپری،نه چیزی،تا شمشیر اومد پایین،دستش رو آورد جلو،تا دستش افتاد،بعضی ها نوشتن صدا زد:آخ مادر!...افتاد تو بغل حسین...

همه اومدن برایِ غارت و غوغا و جنجال

اونی که نیزه نداشته،با عصا اومده گودال

 

ببین اربابت رو چه جوری کشتن،مرحومِ سید بن طاووس توی لُهوف نوشته...

اونی که نیزه نداشته،با عصا اومده گودال

نمیخوام بین ما دیگه،این همه فاصله باشه

نمیخوام سرِ تو دستِ،خولی و حرمله باشه

میشه که از من،نگیری روتو

حالا که قاتل، گرفته موتو

برگرد خیمه رو نگاه کن

چشما خیره سمت گودال

اینجا مادرت رسیده

اونجا عمه رفته از حال

دو تا یتیم تو بغل حسین جون دادن،یتیمای داداشش حسن،قاسم جون داد،یکی هم عبدالله،هر دو براش سخت بود،مگه راحتِ آدم یتیمِ داداشش تو بغلش جون بده،اما برا قاسم حضرت این جمله رو به کار برده:سختِ برا عموت، تو صداش بزنی،نتونه کاری برات بکنه...آخه قاسم هی پاهاش رو روی زمین می کشید...

حالا من از شما سئوال می کنم،فقط جواب من رو با گریه بدید من حرفم رو زدم،اونجا سخت گذشت به حسین،یا سر عبدالله سخت گذشت؟ باز رسید سر قاسم یه ذره جون داشت،قاسم رو بغل کرد،باهاش حرف زد،نوازشش کرد،جون داشت با قاسم حرف بزنه،رمق داشت قاسم رو بغل کنه برگرده،اما تو گودال وقتی عبدالله افتاد تو بغلش،نمی تونست حرف بزنه،با چشماش هی نگاه کرد،عموت رو حلال کن،داشت با عبدالله حرف میزد،تو بغل حسین،حرمله تیر سه شعبه زد،سر بچه تو بغل حسین جدا شد،حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 933 زمان : نظرات (0)

"السَّلامُ عَلَیْكُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ

السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ

هر دلی خرج مسیحای محرم بشود

مُرده هم باشد اگر، زنده از این غم بشود

چند وقتیست برای تو پریشان نشدم

منتظر بود دلم تا که محرم بشود

وای اگر تشنۀ دنیا شوم و در اثرش

عطش روضۀ تو در دل من کم بشود

ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند

تا که اسباب عزای تو فراهم بشود

عرش جارو به رویِ فرش حسینیه زند

یا باد مشغول تکان دادن پرچم بشود

ماه در روضۀ خورشید بسوزد چون چشم

ابر از هُرم لبت بارش نم نم بشود

همه هیچ اند در اینجا همه کاره زهراست

چای حتی اگر او دم بزند دم بشود

در قیامت به ستون هایِ جنان تکیه زند

هر که در سینه زنی قامت او خَم بشود

سائل غیرت یاران شهیدم هستم

تا نصیبم سفر خط مقدم بشود

گفت چشمم ز غم جد غریبم خون شد

کاش اشک رضوی روزی من هم بشود

امام رضا فرمود :چشمهای ما زخم شده از بس برایِ جد غریبم گریه کردم ، حالااین دوتا تیکه را از زبان امام رضا میگم ...

زره اش رفت عبا رفت لباسش هم رفت

شب که شد نوبت انگشتر خاتم بشود

خواهرش رفت مرتب بکند او را اما

این تن پاره محال است منظم بشود

حسین ......

شیرمردی یازده ساله به میدان عازم است

بچه شیر مجتبی آئینه دار قاسم است

ظاهرا کودک ولی جانباز آل هاشم است

بندۀ عبد خدا هستم که لطفش دائم است

عشق والایی ز ادراک عمویش یافته

پرورش در دامن پاک عمویش یافته

کیست این عاشق که در جذب صبو دارد شتاب

بر مقام درک اسرار مگو دارد شتاب

در نثار جان خود بهر عمو دارد شتاب

در شکاف انداختن بین عدو دارد شتاب

در مسیر عشق راه و رسم را ریزد به هم

گرد بادی که سپاه خصم را ریزد به هم

دست از دستان عمه مکشد بیرون چه زود

تا شود دستش سپر بهر عمو زیر عمود

دید چون شمشیرها آید به مولایش فرود

خویش را حائل به اندام عمو جانش نمود

دست از مرفق جدا شد فرق تا ابرو شکست

بین آغوش حسین عبداله ش از پا نشست

نیزه های خون چکان بالا وپایین میشدند

چکمه ها تا زانوی کفار رنگین میشدند

پیرمردان با عصای خویش بی دین می شدند

اسب ها از دور پیدا بود که زین میشدند

دست عبدالله زیر دست و پا سیار شد

جسم عبدالله بی سر شد فدای یار شد

حسین......

چون ز راه خویش این سردار را برداشتند

قاتلان بر سینه ی مظلوم پا بگذاشتند

فرق تا پا بر تن او نیزه ها انباشتند

پرچم خود را میان نیزه ها افراشتند

از هجوم نیزه ها دریای خون گودال بود

مادری آمد که از غم قامتش چون دال بود

یه وقت دید دست عبدالله جدا شد حسین نگفت ... واابتاه هم نگفت ... یه مرتبه صدازد : وا اُمّاه ....نمیدونم یاد زهرا افتاد ... ابی عبدالله بغلش کرد .. فرمود صبر کن عزیزم ... تو همین بغل کردن ، قاتل ، سَرِعبدالله را جلو چشم حسین (ع) جدا کرد ........

 

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 96
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 301
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 720
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,133
  • بازدید ماه : 101,753
  • بازدید سال : 1,311,677
  • بازدید کلی : 19,817,505